دست عمل
دست عمل
دست عمل چون رسید زلف خرد شانه کرد
پیچش آشفته را مست به میخانه کرد
زلف عروس خرد شد به تن آراسته
در بر دستان کار جلوه مستانه کرد
عقل سبب جوی ما ره به تفکر کشید
جوهر صد داده را جمع به پیمانه کرد
گر خرد آدمی حد بشناسد به جان
در دل هر بی حدی دعوی جانانه کرد
چون به خرابات شد ضد خرابش به نظم
دمبدم و ناگهان رزم دلیرانه کرد
از شک "پویای" ما باور دوران شکفت
در شک بی باوران پوچی شب لانه کرد
مسعود دلیجانی
