آزادی
آزادی
اِی آنکه که تیغ می کشی بر گلوی آزادی
جهان به نعره داد می زند، "زن، زندگی، آزادی"
پرندهٔ دربند سوی اوج نغمه ساز شده است
که از زمین و زمان ولوله است در سرای آزادی
شب سیاه، رو نموده است به صبح سپید
که دل به شوق رهایی است از برایِ آزادی
فغان و داد که خون بر زمین روان گشته است
ز تیر های ولایت، شلیک در هوای آزادی
به شوق وصل، "داد" گشوده بازوان طلب
که سوی او دوان است، عروسِ رهایِ آزادی
خردورز و "پویا" و پرتوان بتاز در دوران
که رویِ دوشِ داد بنِشانی، ردایِ آزادی
مسعود دلیجانی
+ نوشته شده در سه شنبه یکم آذر ۱۴۰۱ ساعت 11:53 توسط مسعود دلیجانی
|