زادهٔ مهر
زادهٔ مهر
به مناسبت هشتاد و سه سالگی حزب توده ها
بنگر، چه سان!
در وسعتِ خزان
وز مهر، گل سرخی شکفته شد.
هشتاد و سه بهار و زمستانت، ای سترگ!
چه سان، در هم تنیده شد.
عمری گذشته و اندیشه هایِ ژرف
کز آه رنج بر جبینان٘، گرفته رنگ
رنگی تنیده با خاطره هایِ دیر پا
یادی سرشته با چهرِ نمایان صبحگاه
بر لوحِ یادها،
با خونِ یلانی فشرده پا،
بر صفحهٔ فردا نوشته شد.
گفتیم:
دست رزم تا اوج٘ در رسیده تا که بچیند،
آن سرخ مهره را از بازوی زمان.
چشم عدو ببین کز فرط دشمنی
بی شرمِ مبهمی، در جا دریده شد
گفتند:
" زندان، شلاق، شکنجه و مرگِ رفیقان
محوت کند به شب.
آن نور دیده ای
کز عمق دیده ات
راهی به سویِ سپیده دم،
در دم٘ کشیده شد.
آنان، پی ات روانه
که بسوزند پیکرت
غافل که پیکرت به آب زلالی سرشته شد
آبی که در دم٘،
هنگامه می شود چو موج
موجی وسیع
سینه برافراخته،
کز بطن موج ها:
ــ کارگر!
در قامت خدای دوران
سر بر کشیده و آواز گرم او
بدست طوفان سروده شد.
مسعود دلیجانی